محمدکریم پیرنیا کیست ؟

درباره محمدکریم پیرنیا، زندگینامه و بیوگرافی

محمدکریم پیرنیا کیست ؟

درباره محمدکریم پیرنیا، زندگینامه و بیوگرافی

آدمیان ترسو و ناکارآمد ، خود را در دنیای صوفیانه ، پیروز می بینند . حکیم ارد بزرگ

حکیم ارد بزرگ Great Orod

انوری » دیوان اشعار » غزلیات
 

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

فریاد و نالهای دل زار زار ما

دردا و حسرتا که بجز بار غم نماند

با ما به یادگاری از آن روزگار ما

بودیم بر کنار ز تیمار روزگار

تا داشت روزگار ترا در کنار ما

آن شد که غمگسار غم ما تو بوده‌ای

امروز نیست جز غم تو غمگسار ما

آری به اختیار دل انوری نبود

دست قضا ببست در اختیار ما


 انجمن حکمت و فلسفه ایرانیان


حکیم ارد بزرگ ,ارد بزرگ,great orod,hakim orod bozorg,mojtaba shoraka,حکیم ارد بزرگ , استاد شرکاء , مجتبی شرکا,بزرگترین فیلسوف معاصر,استاد ارد بزرگ,دانشمند ارد بزرگ,بزرگترین اندیشمند جهان,بزرگترین متفکر جهان,بزرگترین فیلسوف تاریخ

 بزرگ شیروان ، حکیم ارد بزرگ



تنها مبارزه با ناراستی ها ، به ما ارزش می دهد ، وارون بر این ، همزیستی با تباهی ، سرافکندگی در پی دارد . حکیم ارد بزرگ


ناراستی هایمان را بپذیریم ، چرا که بهانه آوردن ، آنها را دو چندان سنگین می کند . حکیم ارد بزرگ


آنکه ناراستی پیشه نموده ، خموشی دیگران هم برایش ترسناک است .  حکیم ارد بزرگ


خشم و زور ، تنها ابزار ناراستی برای ماندن است .  حکیم ارد بزرگ


آدمیان ترسو و ناکارآمد ، خود را در دنیای صوفیانه ، پیروز می بینند .  حکیم ارد بزرگ


به آینده سرزمینی که جوانانش ، دارای اندیشه صوفیگری و گوشه گیری هستند ، امیدی نیست .  حکیم ارد بزرگ


خوارترین کارفرما ، کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست خویش ،ناراستی پیشه نموده و فرمانروایی می کند .  حکیم ارد بزرگ


گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشی کمیاب است .  حکیم ارد بزرگ


اگر بر ساماندهی نیروهای خویش ، توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند . حکیم ارد بزرگ


 نواهای غمناک ، بدن و روان آدمی را پژمرده و نابود می کند . حکیم ارد بزرگ

جملات و سخنان زیبا



 انوری
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
 

ای غارت عشق تو جهانها

بر باد غم تو خان و مانها

شد بر سر کوی لاف عشقت

سرها همه در سر زبانها

در پیش جنیبت جمالت

از جسم پیاده گشته جانها

در کوکبهٔ رخ چو ماهت

صد نعل فکنده آسمانها

نظارگیان روی خوبت

چون در نگرند از کرانها

در روی تو روی خویش بینند

زینجاست تفاوت نشانها

گویم که ز عشوهای عشقت

هستیم ز عمر بر زبانها

گویی که ترا از آن زیان بود

الحق هستی تو خود از آنها

تا کی گویی چو انوری مرغ

دیگر نپرد از آشیانها

داند همه‌کس که آن چه طعنه‌ست

دندانست بتا در این دهانها