محمدکریم پیرنیا کیست ؟

درباره محمدکریم پیرنیا، زندگینامه و بیوگرافی

محمدکریم پیرنیا کیست ؟

درباره محمدکریم پیرنیا، زندگینامه و بیوگرافی

کسی که در درون دوست ، در پی خود می گردد ، هیچ گاه او را نخواهد شناخت . حکیم ارد بزرگ

حکیم ارد بزرگ ,ارد بزرگ,great orod,hakim orod bozorg,mojtaba shoraka,حکیم ارد بزرگ , استاد شرکاء , مجتبی شرکا,بزرگترین فیلسوف معاصر,استاد ارد بزرگ,دانشمند ارد بزرگ,بزرگترین اندیشمند جهان,بزرگترین متفکر جهان,بزرگترین فیلسوف تاریخ

 





رنج ، ما را نیرومندتر می سازد ، اما این هم دلیلی برای دویدن به سوی سختی ها و رنج ها نیست . حکیم ارد بزرگ


برای رهایی از سختی ، فقر و رنج ، خجالت را به کنار گذاشته و کار کنیم . حکیم ارد بزرگ

آدم با ادب ، دروازه دلها را همیشه گشوده می بیند .  حکیم ارد بزرگ
احمد شاه مسعود می گوید


هر سخنی راز نیست ، اگر سخنی را راز می دانید ، آن را به کسی نگویید و اگر گفتید دیگر نگویید این را به کسی نگو ! چرا که خود شما ، توان نگهداری آن را نداشته اید ، چه برسد به شنونده . حکیم ارد بزرگ 

داستان کوتاه
کسی که در درون دوست ، در پی خود می گردد ، هیچ گاه او را نخواهد شناخت . حکیم ارد بزرگ


 جام زندگی را ، تنها با می مهر و دوستی پر کن . حکیم ارد بزرگ


بستر اندیشه همگانی ، همچون دریاست ، هیچ بنایی بر آن پایدار نخواهد بود ، مگر آنکه خود را با بسامدهای (امواج) آن همراه سازد .  حکیم ارد بزرگ


شادی ، حماقت نیست ، شادی نیاز روان آدمیست . حکیم ارد بزرگ


نیکی ، برآیند سرشت پاک آدمی است .  حکیم ارد بزرگ


هیچگاه ، از راستی و درستی خویش آزرده مباش ، چرا که در انتهای هر رویداد ، پیروزی از آن توست .  حکیم ارد بزرگ


خردمندان و هنرمندان ، سازندگان آینده اند . حکیم ارد بزرگ

8888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888




اوحدی


باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟

تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟

همچو چشم خویش ساقی مست می‌دارد مرا

ما کجاییم، ای مسلمانان، و آن کافر کجاست؟

جمله های باحال ، عکس های جالب ، جمله تبریک تولد ، جمله زیبا

آن چنان خواهم درین مجلس ز مستی خویش را

کز خرابی باز نشناسم که: راه در کجاست؟

خلق می‌گویند: زهد و عشق با هم راست نیست

ما به ترک زهد گفتیم، این حکایت بر کجاست؟

مقالات , پایان نامه ، ترجمه مقالات و اخبار خارجی

ای که گفتی: از سر و سامان بیندیش و منوش

باده، بادست این سخن، سامان چه باشد؟ سر کجاست؟

محتسب بر گاو مستان را فضیحت می‌کند

ما به مستی خود فضیحت گشته‌ایم، آن خر کجاست؟

این مسلم، اوحدی، گر باده گفتی: شد حرام

این که روی خوب دیدن شد حرام اندر کجاست؟

سخنان ناب ، سخنان عاشقانه ، سخنان ارد بزرگ ، سخنان حکیم ارد بزرگ

یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟

وین سپاه کیست و آن شاه از کجاست؟

عکس خورشیدی چنان بالا بلند

بر چنین دیوار کوتاه از کجاست؟

غلغل «انی انا الله» از کجاست؟

دل درین وادی ز تاریکی بسوخت

سوی آن آتش بگو راه از کجاست؟

ورنه بیدادست این آه از کجاست؟

اندرین خرگاه می‌گویند: هست

خوبرویی، راه خرگاه از کجاست؟

اوحدی را پادشاهی بنده خواند

مفلسی را دیگر این جاه از کجاست؟

حکیم ارد بزرگ ، فردریش نیچه و جبران خلیل جبران

ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟

غم ز حد بگذشت، غم‌خوارم کجاست؟

وقت کارست، ای نسیم، از کار او

گر خبر داری، بگو دارم، کجاست؟

آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟

بر در او از برای دیدنی

بارها رفتم، ولی بارم کجاست؟

دوست گفت: آشفته گرد و زار باش

نیستم آسوده از کارش دمی

یارب، آن، آسوده از کارم کجاست؟

تا به گوش او رسانم حال خویش

نالهای اوحدی‌وارم کجاست؟

 لطیفه , تست روانشناسی

نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست

ارم دیده و آرام دل زار اینجاست

بر سر خار چمن روی بمالیم چو گل

گر بدانیم که باز آن گل بی‌خار اینجاست

تن از آنجا نشکیبد، دلم اینجا چون نیست

دلم آنجا ننشیند، که مرا یار اینجاست

عجب ار تا به ابد روی رهایی بیند

این دل خسته که محبوس و گرفتار اینجاست

جمله عاشقانه ، عکس عاشقانه ، عکس و مطالب عاشقانه

شکرم زان لب و سیب از رخ و نار از سینه

نفرستاد، چو دانست که: بیمار اینجاست

اگرم نیز بگوید که: دل خویش ببر

روی آوردن او نیست، که دلدار اینجاست

روی آن نیست که: این جا بنشیند بی‌کار

دل آشفتهٔ ما را، که سر و کار اینجاست

از وجود من اگر اندک و بسیاری ماند

اندک اینست که می‌بینی و بسیار اینجاست

بر من این جا تو اگر عرضه کنی هشت بهشت

ندهم دل به بهشت تو، که دیدار اینجاست

می به دست من سر گشته اگر خواهی داد

هم ازین میکده درخواه، که دستار اینجاست

هر چه در جملهٔ خوبان طلبیدی از حسن

به رخ دوست نظر کن، که به یک بار اینجاست

پیش شکر دهنش بار شکر نگشایند

چو ببینند که: آن قند به خروار اینجاست

بجز او کس نشناسم که بجوید دل ما

بفرست، اوحدی، آن دل، که خریدار اینجاست

 




 

آدمیان ترسو و ناکارآمد ، خود را در دنیای صوفیانه ، پیروز می بینند . حکیم ارد بزرگ

حکیم ارد بزرگ Great Orod

انوری » دیوان اشعار » غزلیات
 

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

فریاد و نالهای دل زار زار ما

دردا و حسرتا که بجز بار غم نماند

با ما به یادگاری از آن روزگار ما

بودیم بر کنار ز تیمار روزگار

تا داشت روزگار ترا در کنار ما

آن شد که غمگسار غم ما تو بوده‌ای

امروز نیست جز غم تو غمگسار ما

آری به اختیار دل انوری نبود

دست قضا ببست در اختیار ما


 انجمن حکمت و فلسفه ایرانیان


حکیم ارد بزرگ ,ارد بزرگ,great orod,hakim orod bozorg,mojtaba shoraka,حکیم ارد بزرگ , استاد شرکاء , مجتبی شرکا,بزرگترین فیلسوف معاصر,استاد ارد بزرگ,دانشمند ارد بزرگ,بزرگترین اندیشمند جهان,بزرگترین متفکر جهان,بزرگترین فیلسوف تاریخ

 بزرگ شیروان ، حکیم ارد بزرگ



تنها مبارزه با ناراستی ها ، به ما ارزش می دهد ، وارون بر این ، همزیستی با تباهی ، سرافکندگی در پی دارد . حکیم ارد بزرگ


ناراستی هایمان را بپذیریم ، چرا که بهانه آوردن ، آنها را دو چندان سنگین می کند . حکیم ارد بزرگ


آنکه ناراستی پیشه نموده ، خموشی دیگران هم برایش ترسناک است .  حکیم ارد بزرگ


خشم و زور ، تنها ابزار ناراستی برای ماندن است .  حکیم ارد بزرگ


آدمیان ترسو و ناکارآمد ، خود را در دنیای صوفیانه ، پیروز می بینند .  حکیم ارد بزرگ


به آینده سرزمینی که جوانانش ، دارای اندیشه صوفیگری و گوشه گیری هستند ، امیدی نیست .  حکیم ارد بزرگ


خوارترین کارفرما ، کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست خویش ،ناراستی پیشه نموده و فرمانروایی می کند .  حکیم ارد بزرگ


گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشی کمیاب است .  حکیم ارد بزرگ


اگر بر ساماندهی نیروهای خویش ، توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند . حکیم ارد بزرگ


 نواهای غمناک ، بدن و روان آدمی را پژمرده و نابود می کند . حکیم ارد بزرگ

جملات و سخنان زیبا



 انوری
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
 

ای غارت عشق تو جهانها

بر باد غم تو خان و مانها

شد بر سر کوی لاف عشقت

سرها همه در سر زبانها

در پیش جنیبت جمالت

از جسم پیاده گشته جانها

در کوکبهٔ رخ چو ماهت

صد نعل فکنده آسمانها

نظارگیان روی خوبت

چون در نگرند از کرانها

در روی تو روی خویش بینند

زینجاست تفاوت نشانها

گویم که ز عشوهای عشقت

هستیم ز عمر بر زبانها

گویی که ترا از آن زیان بود

الحق هستی تو خود از آنها

تا کی گویی چو انوری مرغ

دیگر نپرد از آشیانها

داند همه‌کس که آن چه طعنه‌ست

دندانست بتا در این دهانها